شـاعــ ــرانـ ـه

!...شاعرانه هایی که جان می گیرند نم نم در هوای بارانی دلم بهانه اند، برای دوست داشتن تو همین

شـاعــ ــرانـ ـه

!...شاعرانه هایی که جان می گیرند نم نم در هوای بارانی دلم بهانه اند، برای دوست داشتن تو همین

سزات باخدای من

 

 

من عاشقانه میکنم نگاه بر دو چشم تو

        تو تازیانه می زنی به چشم و بر نگاه من

                چو آفتاب می شوم دمی که گرم و روشنت کنم

                         چو ابر تیره می شوی که سد نهی به راه من

                                     خراب تر ازین کسی نمی شود که من شدم

                     تو هرچه می کنی بکن ، سزات با خدای من 

کاش بودی

 

 نبودنت بهترین بهانه است برای اشک ریختن ... 

ولی کاش بودی تا اشکهایم از شوق دیدارت سرازیر میشد ...  

کاش بودی و دستهای مهربانت مرهم همه دلتنگیها و نبودنهایت میشد ... 

کاش بودی تا سر به روی شانه های مهربانت می گذاشتم   

 

 

تا ابد چشم به راهم...

تنگ دیدارت هستم اگرچه خودم از درون حصار تنهایی ام برایت می نویسم  

از روزها و خاطرات خوشی سخن می گویم که توآن ها را محو کرده ای 

          از شروعی مینویسم که پایانی برای آن نیست از آن همه دلبستگی ها دیوانگی ها

                    باور کن ای مهربان من که تا ابد چشم به راه بازگشتت خواهم بود

عشق...

عشق ترس را دور می سازد

همچنان که نور ظلمت را.

اگر حتی لحظه ای عاشق شده باشی

ترس از بین رفته و فکر کردن متوقف شده است.

در ترس، فکر کردن ادامه می یابد.

با ترس بیشتر، ناگزیر از فکر کردن بیشتری.

راه وصال

  

می نویسم مینویسم از تو تا جسم کاغذ من جان دارد

با تو از حادثه ها خواهم گفت گریه این گریه اگر بگذارد
گریه این گریه اگر بگذارد با تو از روز ازل خواهم گفت

فتح معراج غزل کافی نیست باتو از اوج غزل خواهم گفت
مینوسم همه ی هق هق تنهایی را
تا تو از هیچ به آرامش دریا برسی

تا تو در همهمه همراه سکوتم باشی
به حریم خلوت عشق تو تنها برسی
می نویسم مینویسم از تو تا تن کاغذ من جا دارد

با تو از حادثه ها خواهم گفت گریه این گریه اگر بگذارد
مینویسم همه ی با تو نبودن ها را
تا تو از خواب مرا به با تو بودن ببری
تا تو تکیه گاه امن خستگی هام باشی

                                            تا مرا باز به دیدار خود من ببری
                                    می نویسم مینویسم از تو تا تن کاغذ من جا دارد
                                با تو از حادثه ها خواهم گفت گریه این گریه اگر بگذارد