شـاعــ ــرانـ ـه

!...شاعرانه هایی که جان می گیرند نم نم در هوای بارانی دلم بهانه اند، برای دوست داشتن تو همین

شـاعــ ــرانـ ـه

!...شاعرانه هایی که جان می گیرند نم نم در هوای بارانی دلم بهانه اند، برای دوست داشتن تو همین

حال پریشانی دارم

 

حالی پریشان دارم ، غصه ای بی پایان دارم ، 


انگار گذشته های تلخ از خاطرم رفتنی نیست ، 


آن صحنه تلخ عشق فراموش شدنی نیست. 


کاش در دلم چیزی نماند از قصه تلخ عشق ، 


گهگاهی که تنها هستم اشک میریزم و خودم را سرزنش میکنم 


با خود میگویم روزی از یادم میرود خاطرات تلخ ، 


اما آنچه که میگویم تنها برای آرامش این دل است، 


از درون قلبم چه خبر؟ خبری نیست جز غوغای غمها. 


حالی پریشان دارم ، غمی بی پایان دارم ، 


انگار باید پا به پای خاطرات سوخته ، سوخت 


اینها همه تقدیر و سرنوشت من است. 


بیخیال دنیا ، حال من همیشه پریشان است. 

  

                     

آتش حضور...

          

 

 

سوز می آمد...سردم شد...!

برف بود و برف...

بافتم و بافتم...

تارهای "رویا" را به جان پودهای "کمبود"...

کم داشتمت...!

بافتم... رج به رج...

"خیالت" را...

بر تن عریان "تنهاییم"...

و...انگار بودی...!

گرم که نه...

آب شدم... از شرم حضورت...!

یک سال گذشت ...

 

                          

 

یک سال پیش 

 این وبلاگ با نام «چیزی به نام عشق» شروع به کار کرد   

 وبعد از مدتی به «واما عشق ...» تغییر نام داد  

وامروز با عنوان« شاعرانه» یک ساله شد  

 

اگر کاغذ برای ستایشت جایی داشته باشد

و اگر قلم از جوهر عشق تهی نگردد تو را خواهم نوشت.

ای هم راز قصه های ناگفته!

 به وسعت قلب دریایی ام برایت نغمه سر می دهم

تو را خواهم نوشت ای هم راز قصه های ناگفته.....

هَـمیشه بـآید کَسـی باشد

         

 

 

هَـمیشه بـآید کَسـی باشد

 
کـــہ معنی ‌هاے انتهاے جمله‌هایَتـــ را بفهمد


هَـمیشه بـآید کسـی باشد


تا  بُغض‌هایتــ  را قبل از لرزیدن چـآنه‌ات بفهمد


بـآید کسی باشد


کـــہ وقتی صدایَتــ لرزید بفهمد


کـــہ اگر سکوتـــ  کردے، بفهمد....


کسی بـآشد


کـــہ اگر ‌گیـر شدے بفهمد


کسی بـآشد


کـــہ اگر سردرد را بهـآنه آوردے برای رفتـن و نبودن


بفهمد به احتیآج دارے


بفهمد کـــہ دارے


کـــہ زندگی درد دارد


بفهمد کـــہ دلت برای چیزهاے کوچکش تنگــ شده استــ


بفهمد کـــہ براے قَدمــ زدن زیرِ باران...


براے ...


براے یک آغوشِ گَرمــ تنگ شده است


همیشه باید کسی باشد


همیشه....

همیشه با تو ای ایران

 

                                         

معنای زنده بودن من، باتو بودن است

نزدیک، دور

             سیر، گرسنه

                            رها، اسیر

دلتنگ، شاد

آن لحظه ای که بی تو سراید مرا مباد!

مفهوم مرگ من

در راه سرفرازی تو، در کنار تو مفهوم زندگی ست

معنای عشق نیز

در سرنوشت من

باتو، همیشه با تو، برای تو، زیستن