زیر خاکستر ذهنم باقیست
آتشى سرکش و سوزنده هنوز
یادگاریست ز عشقى سوزان
که بود گرم و فروزنده هنوز
عشقى آنگونه که بنیان مرا
سوخت از ریشه و خاکستر کرد
غرق در حیرتم از اینکه چرا
مانده ام زنده هنوز!!!!
لحظه دیدار نزدیک است
باز من دیوانه ام، مستم
باز می لرزد، دلم، دستم
باز گویی در جهان دیگری هستم
های ! نخراشی به غفلت گونه ام را، تیغ !
های ! نپریشی صفای زلفکم را، دست!
آبرویم را نریزی، دل !
ای نخورده مست !
لحظه دیدار نزدیک است .