در آغوشم بگیر بگذار برای آخرین بار گرمی دستت را حس کنم
و مرا ببوس تا با هر بوسه ات به آسمان پرواز کنم
نگاهم کن و التماسم را در چشمانم بخوان
قلبم به پایت افتاده است نرو
لرزش دستانم و سستی قدمهایم را نظاره کن
تنها تو را می خواهم بگذار دوباره در نگاهت غرق شوم
و بگذار دوباره در آغوشت به خواب روم
نرو.....
نگذار دوباره تنها شوم....
نرو...........
رویای با تو بودن را نمی توان نوشت
نمی توان گفت و حتی نمی توان سرود.
با تو بودن قصه شیرینی است به وسعت تلخی تنهایی
و داشتن تو فانوسی به روشنایی هر چه در تاریکی نداشتند و .....
ومن همچون قایقی شکسته
در آغوش بیکران دریای بی کسی به انتظار ساحل نگاهت می نشینم
و میمانم تا ابد و تا وقتی که شبنم زلال احساست زنگار غم را از وجودم بشوید