شـاعــ ــرانـ ـه

!...شاعرانه هایی که جان می گیرند نم نم در هوای بارانی دلم بهانه اند، برای دوست داشتن تو همین

شـاعــ ــرانـ ـه

!...شاعرانه هایی که جان می گیرند نم نم در هوای بارانی دلم بهانه اند، برای دوست داشتن تو همین

با تو بودن را میخواهم

با تو آغاز نکردم که روزی به پایان برسانم.
عاشقت نشدم که روزی از عشق خسته شوم.
با تو عهد نبستم که روزی عهدم را بشکنم.
همسفرت نشدم که روزی رفیق نیمه راهت شوم.
همسنفت نشدم که روزی عطر نفسهایم را از تو دریغ کنم.
و با یاد تو زندگی نمیکنم که روزی فراموشت کنم.
با تو آغاز کردم که دیگر به پایان نیندیشم.
عاشقت شدم که عاشقانه به عشق تو زندگی کنم.
با تو عهد بستم که با تو تا آخرین نفس بمانم.
همسفرت شدم که تا پایان راه زندگی با هم باشیم.
همسنفست شدم که با عطر نفسهایت زنده بمانم.
و با یادت زندگی میکنم که همانا با یادت زندگی برایم زیباست.
همچنان لحظات زیبای با تو بودن میگذرد ،
از آغاز تا به امروز عاشقانه با تو مانده ام ای همسفر من در جاده های نفسگیر زندگی.
اگر در کنار من نباشی با یادت زندگی میکنم ،
آن لحظه نیز که در کنارمی با گرمی دستهایت و نگاه به آن چشمان زیباست زنده ام.
ای همنفس من بدون تو این زندگی بی نفس است ،
عاشق شدن برایم هوس است و مطمئن باش این دنیا برایم قفس است.
با تو آغاز کرده ام که عاشقانه در دشت عشق طلوع کنم ، طلوعی که با تو غروبی را نخواهد داشت.
و همچنان لحظات زیبای با تو بودن میگذرد ، لحظه هایی سرشار از عشق و محبت.
با تو بودن را میخواهم نه برای فرداهای بی تو بودن.
با تو بودن را میخواهم برای فرداهای در کنار تو بودن.
با تو بودن را میخواهم برای فرداهای عاشقانه تر از امروز.
پس ای عزیز راه دورم با من باش ، در کنارم باش و تا ابد همسفرم باش.

ای همراه بهترین روزهای زندگیم نبودنت را باور نمی کنم

ای همراه بهترین روزهای زندگیم نبودنت را باور نمی کنم  

با اینکه می دانم محال ترین آرزوی من بوده ای 

 ای همسفر جاده تنهاییم  

دیری است که به امید با تو یودن نفس می کشم و به انتظار دیدار تو زنده ام  

با اینکه بارها گفته ای دیگر برنمی گردی 

 ای هم درد با غصه هایم هنوز هم شریک لحظه های غم و شادی من هستی 

 و من هنوز هم با کسی جز تو درددل نمی کنم  با اینکه می دانم در کنارم نیستی  

ای هم دل با قلب شکسته ام قلبم برای تو می تپد 

 و تنها تو می توانی مرهمی بر زخمهای قلبم باشی  

                                                             ای بهترینم ...

اگر تو نباشی...

میشنوی صدای تپش قلبم را؟
قلبم به عشق تو میتپد!
میبینی اشکهای روی گونه ام را؟
این اشکها برای تو میریزد!
ببین که چقدر برایم عزیزی !
ببین که چقدر دوستت دارم !
           بیا در کنارم بنشین و برایم از عشق بگو ،
           یک بار بگو دوستم داری تا برایت بمیرم ،
           یک لحظه به چشمانم نگاه کن ،
           تا چشمهایم را فدای آن نگاه مهربانت کنم!
          حس میکنی که  چه احساسی نسبت به تو دارم؟
          خودت بهتر از من میدانی که دیوانه وار دوستت دارم!
نگیر از من این لحظه های زیبا را ، تکرار کن آن حرفهای شیرینت را!
با من بمان برای همیشه ، از عشق بگو تا زنده بماند قلبم تا همیشه!
میدانی که چقدر دوستت دارم؟
به اندازه ی تپشهای قلبم ، قطره قطره اشکهایی که از گونه ام میریزد،
به اندازه ی تو که برایم یک دنیا با ارزشی دوستت دارم!
تا به حال دیوانه ای مثل من دیده بودی؟
                 حالا مرا ببین که دیگر دیوانه تر از من نخواهی دید!
                 دیوانه ای که از عشق تو مجنون شده ،
                  تا چشمهایت را دیده عاشقت شده !
                  حس میکنی گرمی دستانم را؟ اگر تو نباشی این دستها سرد سرد است!
                  میشنوی صدای تپش قلبم را ؟ اگر تو نباشی  …
                  چند نقطه و دیگر هیچ ، اگر تو نباشی جای من در این دنیا نیست!  

منبع:دفترعشق مهدی لقمانی