شـاعــ ــرانـ ـه

!...شاعرانه هایی که جان می گیرند نم نم در هوای بارانی دلم بهانه اند، برای دوست داشتن تو همین

شـاعــ ــرانـ ـه

!...شاعرانه هایی که جان می گیرند نم نم در هوای بارانی دلم بهانه اند، برای دوست داشتن تو همین

حکایت چشمان تو...

زیبا حکایتی است چشمانت را با دل من که می‌توانم از دریچه چشمانت قلبت را بخوانم و از قاب چشمانت مهمان عشق تو شوم.آری امروز قصه چشمان تو می‌گویم؛ چشمان تو که نگارگر رؤیاهای من است، چشمانی رازآلود که همه دنیای وجود من را تسخیر کرده ؛  حکایت چشمان تو که دلرباتر از همه گل‌هاست و خنده‌اش سرور انگیزتر از پرتو خورشید. برای گفتن از چشمان تو، باید مست بود، باید از خود رست و  با سفینه‌ای از احساس در اعماق کهکشان چشم تو سفر نمود، سیاهی چشمان تو را درنوردید و به نور نور نور آن رسید، به سرچشمه زیبایی‌ها، به سرزمین صادق عشق و باید از چشمان تو سرشار، بی تاب، دیوانه و مسحور شد و آن گاه چقدر زیبا و ناب است گفتن از چشمان عشق چشمان تو الهام ‏بخش و مأمن و مأوای عشق من است. برق چشم تو تمثیلی از تابش ستارگان و نشانه‌ای از افلاکی بودن محبت است در میان جان ما. چشمانت سمبل زیبایی و لطافت، سحر وملاحت، افسون و حقیقت و شادمانی زندگی است. خطوط چشم یار من، درقلبم آتش می‌افروزد و مرا فارغ از هستی‌ خویش می‌کند. چشمان آهووش او،  منشأ جوشش وخروش وغلیان عشق ومحبت است و درون مرا به جنبش و رقص وادارد و من در سماعی عاشقانه به سماء می‌روم.چشمان تو خود قصه می‌گوید. قصه آسمان، ستارگان، حکایت رؤیاهای بلند مرا و من در اندرون این قصه‌گوی خوش سخن، دریایی می‌بینم شورانگیز، مواج، زیبا و توفانی که کرانه‌اش پیدا نیست و من غرقه ی در آن، نه راه نجات ‌جویم نه مسیر سلامت. مگر نه آن که هر کس را کو نگاری باشد، تمام آرزوی او چشم در چشم معشوق دوختن و فریاد بلند سکوت است از اعماق جان و با لبان بسته سخن گفتن از غم ها و دردهای دوری؟ و مگر نه آن که  خوشبختی یعنی چشم در چشم یار رفتن و پیوستن به جاودانگی؟ آری؛ من هرگز از افسون چشمان تو رهایی نمی‌خواهم. زندگی یعنی غرق شدن در دریای تبسم چشمان تو و اگر بهشت نیز بجویم، بهشت در جذبه نگاه تو و سایه چشمان تو شعله‌ور است.صبح در چشمان معشوق من آواز می‌خواند و آسمان چشمان محبوب، چنان زلال و آبی است که می‌توان از نگاهش ستاره چید. چشمان او درخشان‌ترین گوهر گیتی است و چشمان عاشق من همیشه دلتنگ تماشای گنج چشمان اوست.اینک چشمان تو از فرط ملاحت و شیدایی، زیباترین داستان من است و من را اگر مستی‌ای است از جام چشمان معشوق است و شراب نگاه او؛که در چشم عاشق جز معشوق هیچ نیست.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد